پدر عزیزم،
سلام.
نمیدانم کجا هستی و در چه حالی به سر میبری. نمیدانم کی دوباره تو را خواهم دید و آیا این نامه به دستت خواهد رسید یا نه. پدر عزیزم، قلبم پر از دلتنگی است و آرزو دارم که دوباره در آغوشت باشم. هر شب با امید به دیدن لبخند زیبایت به خواب میروم. پدر قهرمانم، دنیا برایمان تلخ شده است. سربازان ظالم خانهای را که در آن بازی میکردیم و خاطرات شیرینی داشتیم، ویران کردند. وقتی تو نبودی، مادر تلاش زیادی کرد تا ما را آرام کند. حالا سقف اتاقمان آسمان غزه است و زمین سخت آن شده جای خوابمان. وقتی دلتنگیمان به اوج میرسد، مادر ما را در آغوش میگیرد و با خاطرات گذشته دلداریمان میدهد. او از آیندهای صحبت میکند که در آن دوباره با آرامش در خانهمان زندگی خواهیم کرد. پدر قهرمانم، امشب ماه در آسمان کامل شده است. مدتهاست دودهای سیاه چهره زیبای آسمان غزه را پنهان کردهاند. بدخواهان آرامش را از شبهای ما گرفتهاند. وقتی ستارهها در آسمان میدرخشند، یقین دارم که تو هم به آسمان خیره میشوی و به من فکر میکنی. چقدر دلم برای آغوشت، نوازشهایت و صدای محبتآمیزت تنگ شده است. آرزو دارم دوباره در آغوشت بخوابم و صدای قلبت را بشنوم. وقتی دوباره تو را ببینم، دستانت را محکم میگیرم و هرگز رها نمیکنم. پدر قهرمانم، به تو افتخار میکنم. خوشحالم که تو پدر من هستی و برای فردای آرام ما میجنگی. تو با تمام وجود برای آزادی و عدالت مبارزه میکنی و در برابر ظلم ایستادهای. مادر همیشه به ما میگوید به خدا ایمان داشته باشیم، چون او پناه همه بیپناهان است. او میگوید که ما باید شجاع باشیم، چون تنها خدا پشتیبان ماست. هر شب قبل از خواب، برایم لالایی میخواند و از فلسطینی آزاد و عدالت جهانی میگوید. او از شجاعت و مقاومت تو برایمان سخن میگوید و به ما یادآوری میکند که تو برای آینده بهتر ما مبارزه میکنی. پدر قهرمانم، دوری از تو خیلی سخت است. نمیدانم کی دوباره تو را خواهم دید، اما همیشه به تو فکر میکنم. هر وقت موهای عروسک اسب سفیدم را شانه میزنم، به تو فکر میکنم. یادت هست که عید فطر سال گذشته برایم هدیه گرفته بودی؟ مرا ببخش که نتوانستم خوب از آن مراقبت کنم. سربازان ظالم با آتش زدن خانهمان، کمی از یال اسب سفیدم را سوزاندند. اما من هنوز او را دوست دارم و همیشه به یاد تو با او بازی میکنم. مادر میگوید روزی مرد رویاهایم سوار بر اسب سفید به سراغم میآید و آن روز در سرزمین آزاد فلسطین با شادی زندگی خواهیم کرد. هر شب قبل از خواب، عروسکم را در آغوش میگیرم و از او میخواهم که تو را به خوابهایم بیاورد. من آینده آزاد فلسطین را با تو میخواهم، پدر عزیزم. پدر، دلم برای آن روزهایی تنگ شده که با هم بازی میکردیم و تو برایم قصههای زیبا میگفتی. دلم میخواهد دوباره دستهایت را بگیرم و با هم به تماشای آسمان شب بنشینیم. پدر عزیزم، تو در خط مقدم مبارزهای و برای عدالت و آزادی میجنگی. من به تو افتخار میکنم و خوشحالم که تو پدر من هستی. تو به ما نشان دادی که در برابر ظلم نباید سکوت کرد و همیشه باید به حق و عدالت پایبند بود. تو قهرمان منی، پدر، و من به تو افتخار میکنم. پدر، همیشه به یاد تو هستم و منتظر روزی که دوباره همدیگر را ببینیم. امیدوارم آن روز زود برسد و ما دوباره با هم باشیم. هر روز به خودم قول میدهم که قوی باشم و مثل تو به مبارزه ادامه دهم. وقتی بزرگ شدم، میخواهم مثل تو شجاع و قوی باشم و برای حق و عدالت زندگی کنم. با عشق، دختر کوچکت.