تصویر
رتبه اول
رتبه دوم
هنرمند: سیده عادله حسینی
رتبه سوم
هنرمند: احمد جلالی
صوت
رتبه اول
رتبه دوم
رتبه سوم
فایل صوتی یافت نشد.
ویدئو
رتبه اول
هنرمند: جناب آقای احمد جلالی
رتبه دوم
هنرمند: سرکار خانم زهرا پازوکی
رتبه سوم
هنرمند: سرکار خانم زینب جهرمی
متن
رتبه اول
هنرمند: سرکار خانم فاطمه اسلام پناه
بسم اهلل الرحمن الرحیم
طرح فیلمنامه حماسی: “نبرد دریا”
خالصه داستان
در دل دریاهای طوفانی و در شرایطی پرتنش، مهدی، مهندس جوان و تازهکار کشتیسازی، با وجود شکستگی
دستش در یک حادثه فوتبال، باید در مسابقهای شبیهساز شرایط سخت دریانوردی شرکت کند. این مسابقه به
منظور انتخاب بهترین مهندسان برای اعزام به مأموریت تاریخی انتقال نفت به ونزوئال برگزار میشود. برادر
دوقلوی او، هادی، که تذهیبکار و نگارگر است و به علت تذهیب چشمان بسیار ضعیفی دارد که بدون عینک
نمیبیند، به دلیل شباهت ظاهریشان و نیاز به حضور مهدی در مسابقه، تصمیم میگیرد به جای او شرکت کند.
هادی برای این که کسی متوجه تفاوت او با مهدی نشود، از لنز استفاده میکند.
شخصیتها
مهدی: مهندس جوان و بااستعداد کشتیسازی که با وجود آسیب دیدگی، عزم راسخی برای موفقیت دارد.
هادی: برادر دوقلوی مهدی، تذهیبکار و نگارگر که به خاطر تخصصش در هنرهای دستی، تجربه دریانوردی
ندارد.
رضا: ناخدا دوم و برادر بزرگتر مهدی و هادی که نماینده کاپیتان در مسابقه است و از وضعیت مهدی بیخبر
است.
طرح کلی
اکت اول: بحران اولیه
صحنه آغازین: مهدی در حال تمرین فوتبال با دوستانش است که به طور ناگهانی دچار حادثه میشود و دستش
میشکند. او متوجه میشود که باید در مسابقهای مهم شرکت کند تا شانس اعزام به مأموریت نفتی را از دست
ندهد.
تنش اولیه: مهدی از هادی میخواهد که به جای او در مسابقه شرکت کند. هادی با وجود عدم تجربه
دریانوردی، قبول میکند اما آنها باید این موضوع را از رضا پنهان نگه دارند.
اکت دوم: آموزش و آمادهسازی
آموزش سریع: مهدی با وجود درد ناشی از شکستگی دستش، شروع به آموزش هادی میکند. او تمام دانش خود
درباره تکنیکهای دریانوردی، ابزارآالت و رفتارهای الزم برای موفقیت در مسابقه را به هادی منتقل میکند.
چالشهای پنهانکاری: هادی باید تمام تالش خود را بکند تا شبیه مهدی عمل کند و هیچ کس متوجه نشود.
این چالش شامل تمرینات فشرده و شبیهسازیهای مختلف است.
اکت سوم: مسابقه و لحظات حماسی
مسابقه آغاز میشود: رقابت بین شرکتکنندگان شدت میگیرد. هادی با چالشهای مختلف روبرو میشود و باید
از تمام آموزشهایی که مهدی به او داده استفاده کند.
هادی مقام اول را کسب میکند: هادی با عملکرد عالی خود موفق به کسب مقام اول در مسابقه میشود. این
پیروزی نه تنها برای خودش بلکه برای مهدی نیز افتخارآفرین است.
اکت چهارم: طوفان و تغییرات ناگهانی
نامه اعزام: در حالی که مهدی اعزام خود به مأموریت را قطعی میداند و از این موضوع خرسند است، نامهای به
دستش میرسد که نام هادی به عنوان مهندس اعزامی ذکر شده است. این خبر او را شوکه کرده و نمیتواند در
این مأموریت شرکت کند.
هادی عازم مأموریت میشود: با وجود نگرانیهای مهدی، هادی آماده میشود تا عازم مأموریت تاریخی انتقال
نفت به ونزوئال شود. او تصمیم میگیرد تا بهترین عملکرد را داشته باشد و نام خانوادگیشان را حفظ کند.
اکت پنجم: نقشآفرینی هادی در سفر
نوشتن سفرنامه: در زمانهایی که شیف ندارد، هادی شروع به نوشتن سفرنامهای مزین به تذهیب و نگارگری
میکند. این سفرنامه نه تنها تجربیات او را ثبت میکند بلکه احساسات و تفکراتش درباره مأموریت، خانواده و
چالشهایی که با آنها روبرو شده را نیز بیان میکند.
نقاشی الهامبخش: شبی، هادی در حال نقاشی کردن حضرت یونس در بطن ماهی است و در حاشیه آن ظلمات
ثالث را خطاطی میکند؛ تاریکی دریا، تاریکی شکم ماهی و تاریکی شب. ناگهان دریا طوفانی شده و دزدان
دریایی به نفتکش حمله میکنند. رنگها میریزند و برگهی نقاشی روی زمین میافتد.
حادثهی ناگوار: هادی خم میشود که برگه را بردارد که عینک از چشمانش میافتد و همزمان با تالطم دریا به
سمت در حرکت میکند. در همین حین یکی از کارکنان کشتی برای هشدار به هادی وارد اتاق میشود و پایش
روی عینک میرود و عینک میشکند. حاال هادی دیگر نمیتواند ببیند زیرا لنز و عینک جایگزین را همراه خود
نیاورده است.
هادی بعد از دست دادن عینکش تصمیم میگیرد بقیهی سفر را در اتاقش سپری کند. او در این مدت بازتاب
حرکت متفاوت ایران و رساندن نفت به ونزوئال را در اخبار جهانی گوش میکند. ظاهرا این کار معادالت منطقه را
تغییر داده و خبر از استقالل و خودباوری ایران دارد. آمریکا نیز به تهدید ایران پرداخته است.
رضا او را متقاعد میکند: رضا او را از انفعال درمیآورد و متقاعدش میکند که همچنان به مأموریت ادامه دهد.
رضا داستان سیدمیرک، استاد نقاش بزرگ کمالالدین بهزاد را تعریف میکند که نابینا بود و در دوران نابینایی
بهترین آثار خود را خلق کرد.
چالشهای فنی: هادی باید با چالشهای فنی مختلف مواجه شود. او با کمک مهدی یاد میگیرد که چگونه
مشکالت فنی را حل کند و از دانش خود برای حل مسائل خالقانه استفاده کند.
تعامل با تیم: هادی تصمیم میگیرد به کمک یکی از کارکنان کشتی، در پاسخ به هجمههای خبری علیه ایران،
روزنوشتهای خود را به همراه تصاویر نقاشی شده در اینستاگرام منتشر کند تا صدای ایران را به گوش جهانیان
برساند. این محتوا توجه مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد و مورد استقبال واقع شد که همین موضوع
نگرانیها و تهدیدهای آمریکا را دو چندان نمود.
نبوغ فنی هادی: هنگامی که هادی نمیبیند، دقت بیشتری پیدا کرده و نبوغش در تشخیص مشکالت فنی چند
برابر میشود. او تمام تصاویری که ندیده بود نظیر اسکورت هوایی و دریایی و استقبال بینظیر مردم ونزوئال از
نفتکش ایرانی را با نهایت دقت به تصویر میکشد.
خلق آثار جدید: حاال تحت فشار شرایط جدید، هادی با استفاده از توانایی خاص و متفاوت خود شروع به خلق
آثار جدید میکند. او احساسات عمیق خود را از طریق رنگها منتقل کرده و تصاویری منحصر به فرد خلق
میکند که نشاندهنده زیباییهای پنهان جهان هستند.
نتیجهگیری
در پایان سفر، دولت آمریکا اسم پنج کاپیتان و هادی را به دلیل انتشار مستقیم مطالب مربوط به نفتکش به
لیست تحریمهای خود اضافه کرد. این مأموریت نه تنها فرصتی برای اثبات تواناییهای ایران است بلکه فرصتی
برای تقویت پیوند میان ایران و ونزوئال نیز خواهد بود. هادی نشان میدهد که حتی بدون تجربه مستقیم
دریانوردی یا بینایی کامل، با خالقیت و تالش مستمر میتواند نقش مؤثری ایفا کند. سفرنامهی او نیز تبدیل به
یادگاری ارزشمندی از تجربیات آنها خواهد شد.
رتبه دوم
هنرمند: سرکار خانم فائزه شفیعی
بسم اهلل الرحمن الرحیم
نامه
دختر عزیزم سالم،
۱ .به نام خدایی که زندگی و مرگ همه ما در دستان اوست. پدر که باشی، هر لحظه قلبت برای فرزندت میتپد،
حتی وقتی فاصلهها دور و سخت میشود. اینک که در میانه نبردی سرنوشتساز ایستادهام، قلم به دست گرفتهام
تا برایت بنویسم. دلم میخواهد بدانی که چه چیزی مرا به این نقطه رسانده است و چگونه یاد تو در قلبم مثل
چراغی روشن، راه را به من نشان میدهد.
۲ .میدانی، من هم روزگاری پدرم را همینطور در جنگی دیگر از دست دادم. شهید شد در همان دفاع مقدس.
آن روزها کوچکتر از تو بودم، اما چیزی از پدر در دلم ماند که هیچگاه از بین نرفت: ایمان و عشق به میهن، به
خدا و به مردمش. او به من آموخت که زندگی چیزی فراتر از خود ماست؛ مسئولیتی است که باید به سرانجام
برسانیم.
۳ .همیشه با خودم فکر میکردم که وقتی پدرم رفت، چطور توانست مادرم را، ما را، و همهچیز را رها کند و به
جنگ برود؟ حاال که خودم در همان مسیر قدم گذاشتهام، میفهمم که هیچچیز را رها نکرده بود. او برای دفاع از
همان چیزهایی که دوست داشت، رفته بود؛ برای من، برای تو، برای آیندهای که هنوز نیامده بود، اما باید
میآمد.
۴ .اینک در آستانه فتح قدس هستیم؛ شهری که سالها در آرزویش بودیم. پدربزرگت همیشه از قدس برایمان
میگفته؛ از رویای بازگشت به جایی که دلهای میلیونها مسلمان به آن بسته است. امروز که من در خط مقدم
این عملیات قرار گرفتهام، انگار صدای پدربزرگت را میشنوم که از میان خاک و خون به من میگوید: “تو همان
راهی را ادامه میدهی که من آغاز کردم”.
۵ .تو دختری هستی که همیشه به وجودت افتخار کردهام. هر بار که لبخندت را میبینم، هر بار که دستت را در
دستانم میگیرم، احساس میکنم که برای آیندهات باید بیشتر تالش کنم. و اینجا، در میانه این نبرد، هیچ چیز
برایم مقدستر از این نیست که راهی به سوی آزادی برای تو و همه دختران این سرزمین باز کنم.
۶ .تو هم، عزیزم، باید بدانی که زندگی ارزشمند است، اما نه به خاطر نفس کشیدنها و روزمرگیها. زندگی
زمانی معنا پیدا میکند که آن را وقف چیزی بزرگتر از خودت کنی؛ همانطور که پدرم این راه را به من نشان داد
و من امروز به تو.
۷ .شاید وقتی این نامه به دستت برسد، من دیگر در کنارت نباشم. شاید جسمم به خاکی سپرده شود که
همیشه به آن عشق میورزیدم. اما بدان که روحم همیشه با توست؛ در هر قدمی که برمیداری، در هر تصمیمی
که میگیری. من تو را تنها نمیگذارم، حتی اگر در این دنیا نباشم.
۸ .پدرم همیشه به من میگفت که آدم باید راهش را پیدا کند و تا آخرین نفس در آن بماند. من هم همین را از
او آموختم. دخترم، تو هم راه خودت را پیدا کن؛ راهی که به عدالت، به عشق و به ایمان ختم میشود. همین راه
است که تو را به رستگاری میرساند.
۹ .قدس، نماد امید و مقاومت است. اینجا جایی است که مسلمانان قرنها در آرزوی آزادیاش بودهاند. حاال که
ما به این لحظه رسیدهایم، بدان که تو هم سهمی در این پیروزی داری؛ تو که همیشه مایه آرامش و قوت قلب
من بودی.
۱۰ .روزی که تو را در آغوش گرفتم، احساس کردم که دنیا چقدر زیبا و پرمعناست. اما زیبایی دنیا بدون عدالت
و آزادی چیزی کم دارد. برای همین است که ما امروز اینجا هستیم؛ برای تو، برای نسلهای بعد از تو، برای همه
انسانهایی که حقشان است در صلح و آزادی زندگی کنند.
۱۱ .امیدوارم روزی که بزرگ شدی و نامهام را دوباره خواندی، به یاد بیاوری که پدرت همیشه تو را به مسیر
درست خوانده است؛ مسیری که به عشق به خدا، مردم و میهن ختم میشود. این راه سخت است، اما زیباییاش
در همان سختیهاست.
۱۲ .مراقب خودت باش، عزیز دلم. اگر روزی خواستی به من فکر کنی، به یاد داشته باش که من همیشه با
افتخار در قلب تو زندگی میکنم. دعایت را بدرقه راه من کن و بدان که من هم برای تو و آیندهات از خداوند
بهترینها را خواستهام.
با عشق،
پدرت،
همیشه و همهجا.
رتبه سوم