پرش به محتوا پرش به سایدبار پرش به فوتر

تصویر

رتبه اول

رتبه دوم

رتبه سوم

صوت

رتبه اول

رتبه دوم

رتبه سوم

ویدئو

رتبه اول

رتبه دوم

رتبه سوم

متن

رتبه اول

پدر عزیزم، سلام. نمی‌دانم کجا هستی و در چه حالی به سر می‌بری. نمی‌دانم کی دوباره تو را خواهم دید و آیا این نامه به دستت خواهد رسید یا نه. پدر عزیزم، قلبم پر از دلتنگی است و آرزو دارم که دوباره در آغوشت باشم. هر شب با امید به دیدن لبخند زیبایت به خواب می‌روم. پدر قهرمانم، دنیا برایمان تلخ شده است. سربازان ظالم خانه‌ای را که در آن بازی می‌کردیم و خاطرات شیرینی داشتیم، ویران کردند. وقتی تو نبودی، مادر تلاش زیادی کرد تا ما را آرام کند. حالا سقف اتاقمان آسمان غزه است و زمین سخت آن شده جای خوابمان. وقتی دلتنگی‌مان به اوج می‌رسد، مادر ما را در آغوش می‌گیرد و با خاطرات گذشته دلداریمان می‌دهد. او از آینده‌ای صحبت می‌کند که در آن دوباره با آرامش در خانه‌مان زندگی خواهیم کرد. پدر قهرمانم، امشب ماه در آسمان کامل شده است. مدت‌هاست دودهای سیاه چهره زیبای آسمان غزه را پنهان کرده‌اند. بدخواهان آرامش را از شب‌های ما گرفته‌اند. وقتی ستاره‌ها در آسمان می‌درخشند، یقین دارم که تو هم به آسمان خیره می‌شوی و به من فکر می‌کنی. چقدر دلم برای آغوشت، نوازش‌هایت و صدای محبت‌آمیزت تنگ شده است. آرزو دارم دوباره در آغوشت بخوابم و صدای قلبت را بشنوم. وقتی دوباره تو را ببینم، دستانت را محکم می‌گیرم و هرگز رها نمی‌کنم. پدر قهرمانم، به تو افتخار می‌کنم. خوشحالم که تو پدر من هستی و برای فردای آرام ما می‌جنگی. تو با تمام وجود برای آزادی و عدالت مبارزه می‌کنی و در برابر ظلم ایستاده‌ای. مادر همیشه به ما می‌گوید به خدا ایمان داشته باشیم، چون او پناه همه بی‌پناهان است. او می‌گوید که ما باید شجاع باشیم، چون تنها خدا پشتیبان ماست. هر شب قبل از خواب، برایم لالایی می‌خواند و از فلسطینی آزاد و عدالت جهانی می‌گوید. او از شجاعت و مقاومت تو برایمان سخن می‌گوید و به ما یادآوری می‌کند که تو برای آینده بهتر ما مبارزه می‌کنی. پدر قهرمانم، دوری از تو خیلی سخت است. نمی‌دانم کی دوباره تو را خواهم دید، اما همیشه به تو فکر می‌کنم. هر وقت موهای عروسک اسب سفیدم را شانه می‌زنم، به تو فکر می‌کنم. یادت هست که عید فطر سال گذشته برایم هدیه گرفته بودی؟ مرا ببخش که نتوانستم خوب از آن مراقبت کنم. سربازان ظالم با آتش زدن خانه‌مان، کمی از یال اسب سفیدم را سوزاندند. اما من هنوز او را دوست دارم و همیشه به یاد تو با او بازی می‌کنم. مادر می‌گوید روزی مرد رویاهایم سوار بر اسب سفید به سراغم می‌آید و آن روز در سرزمین آزاد فلسطین با شادی زندگی خواهیم کرد. هر شب قبل از خواب، عروسکم را در آغوش می‌گیرم و از او می‌خواهم که تو را به خواب‌هایم بیاورد. من آینده آزاد فلسطین را با تو می‌خواهم، پدر عزیزم. پدر، دلم برای آن روزهایی تنگ شده که با هم بازی می‌کردیم و تو برایم قصه‌های زیبا می‌گفتی. دلم می‌خواهد دوباره دست‌هایت را بگیرم و با هم به تماشای آسمان شب بنشینیم. پدر عزیزم، تو در خط مقدم مبارزه‌ای و برای عدالت و آزادی می‌جنگی. من به تو افتخار می‌کنم و خوشحالم که تو پدر من هستی. تو به ما نشان دادی که در برابر ظلم نباید سکوت کرد و همیشه باید به حق و عدالت پایبند بود. تو قهرمان منی، پدر، و من به تو افتخار می‌کنم. پدر، همیشه به یاد تو هستم و منتظر روزی که دوباره همدیگر را ببینیم. امیدوارم آن روز زود برسد و ما دوباره با هم باشیم. هر روز به خودم قول می‌دهم که قوی باشم و مثل تو به مبارزه ادامه دهم. وقتی بزرگ شدم، می‌خواهم مثل تو شجاع و قوی باشم و برای حق و عدالت زندگی کنم. با عشق، دختر کوچکت.

رتبه دوم

اسماعیل هنیه یک شخصیت سیاسی برجسته فلسطینی و از رهبران ارشد حماس، جنبش مقاومت اسلامی است. او در 29 ژانویه 1962 در اردوگاه پناهندگان الشاطی در غزه متولد شد. هنیه به خاطر نقش مهمش در سیاست فلسطین، به ویژه در حماس که بر نوار غزه حکومت می‌کند، شناخته شده است. ### زندگی اولیه و تحصیلات هنیه در اردوگاه پناهندگان الشاطی بزرگ شد و بعداً در دانشگاه اسلامی غزه به تحصیل ادبیات عربی پرداخت. مشارکت او با حماس در دوران دانشگاه آغاز شد، جایی که او عضو فعال شاخه دانشجویی این سازمان شد. ### دوران سیاسی دوران سیاسی اسماعیل هنیه زمانی تغییر قابل توجهی کرد که او رئیس دفتر سیاسی حماس شد. پس از پیروزی حماس در انتخابات قانونگذاری، در مارس 2006 به عنوان نخست وزیر تشکیلات خودگردان فلسطین منصوب شد. با این حال، دوره تصدی او با درگیری شدید بین حماس و فتح، دیگر جناح سیاسی عمده فلسطین، همراه بود. این درگیری در نهایت منجر به تقسیم حکومت بین کرانه باختری تحت کنترل فتح و غزه تحت کنترل حماس شد. ### نقش در حماس هنیه به عنوان یکی از رهبران ارشد حماس، چهره‌ای محوری در استراتژی‌ها و سیاست‌های این سازمان بوده است. او در مذاکرات و درگیری‌های مختلف با اسرائیل دخیل بوده است. رهبری هنیه با موضع قاطع علیه سیاست‌ها و اقدامات اسرائیل مشخص شده که اغلب منجر به درگیری‌های نظامی بین حماس و اسرائیل شده است. سخنرانی‌ها و بیانیه‌های رسمی او اغلب به مسائل مربوط به بیت‌المقدس و درگیری گسترده‌تر اسرائیل و فلسطین می‌پردازد. ### تحولات اخیر در سال‌های اخیر، هنیه در قطر مستقر بوده که به عنوان مکانی استراتژیک برای رهبران حماس در تبعید عمل می‌کند. نقش قطر به عنوان میانجی در درگیری اسرائیل و حماس قابل توجه بوده است، به ویژه در زمان‌های تنش و درگیری شدید، مانند حملات حماس به اسرائیل در اکتبر 2023. اسماعیل هنیه همچنان چهره‌ای محوری در سیاست فلسطین و درگیری مداوم با اسرائیل است که بر پویایی‌های منطقه‌ای و تلاش‌های دیپلماتیک بین‌المللی تأثیر می‌گذارد.

رتبه سوم

داستان کبوتر مسجد غزه سلام دوستان، من کبوتر کوچکی هستم که شاید هیچ وقت به شما معرفی نشدم. اسم خاصی ندارم، ولی داستان من به مسجدی در غزه برمی‌گردد. شاید باور نکنید، ولی من تقریبا از اولش حضور داشتم. اولین روزی که مردم تصمیم گرفتند در آنجا مسجد بسازند، من هم آنجا بودم. اولین آجر، اولین خشت، همه را دیدم. مثل یک ناظر خاموش که از بالا همه چیز را دید می‌زد. وقتی ساخت مسجد آغاز شد، مردم غزه در نزدیک به ۱۵ سال محدودیت شدید و مشکلات بی‌پایان زندگی می‌کردند. واردات مواد ساختمانی به سختی انجام می‌شد، اما عزم مردم آهنین بود. آن‌ها آجر به آجر، با دست‌های خودشان و با تلاش و سختی، مسجد را بالا بردند. هر بار که آجرها روی هم گذاشته می‌شد، انگار یک قدم به آرامش نزدیکتر می‌شدیم. در همین مدت، من هم تصمیم گرفتم لانه‌ام را بسازم. چند بار رفتم و آمدم، تا اینکه فهمیدم دوست دارم لانه‌ام را همینجا بسازم، در گوشه‌ی پنجره‌ی مسجد. حس زندگی، امنیت و آرامش اینجا برای من بی‌نظیر بود. مردم مسجد به من هم توجه داشتند؛ همیشه آب و دانه‌ای برایم می‌گذاشتند. احساس می‌کردم که بخشی از خانواده آن‌ها هستم. روزی روزگاری، پنجره‌های مسجد با نور صبحگاهی مزین می‌شد و صدای اذان در هوا می‌پیچید. مردم با چهره‌های پر از عشق و دل‌های پر از امید، وارد مسجد می‌شدند. نمازهای صبح و ظهر و مغرب، همگی با شور و نشاط برگزار می‌شدند. بچه‌ها با والدینشان می‌آمدند و همیشه سر اینکه چه کسی مکبر شود، بحث می‌کردند. لبخندهایی که روی لب‌هایشان نقش می‌بست، دلم را گرم می‌کرد. حتی وقتی نماز جماعت تمام می‌شد، بچه‌ها باز هم می‌ماندند. سرود ملی غزه را با عشق و شوق تمرین می‌کردند، قران را با صوت زیبا تلاوت می‌کردند و در بازی‌هایشان شعارهای امید و صلح و مقاومت می‌دادند. اینجا بالاخره جایی برای رشد و امید بود. اما آن روز نحس… همه چیز تغییر کرد. جنگنده‌های اسرائیلی آمدند، ‌و با خشونتی بی‌رحمانه مسجد را بمباران کردند. فقط قسمتی از مسجد سالم ماند و لانه من هم خراب شد. وقتی برگشتم، جوجه‌هایم را دیدم که بی‌جان روی زمین افتاده بودند. آن‌ها با خون و تکه‌های بدنشان آخرین نفس‌هایشان را کشیده بودند؛ قلبم شکست. مدتی بعد، سربازان اسرائیلی با تانک وارد مسجد شدند. آن‌ها می‌خواندند، می‌رقصیدند و مسلمانان را مسخره می‌کردند… دیگر طاقت نداشتم. با بغض و نفرت از آنجا پرواز کردم و به سمت اردوگاه‌های بی‌پناهان در غزه رفتم. دوباره لانه‌ام را ساختم، ولی هیچ وقت آن روزها را فراموش نمی‌کنم. من نفرتی بی‌پایان از اسرائیل و اسرائیلی‌ها دارم. از خدا می‌خواهم که آن‌ها را نابود کند. این داستان تلخ من است، داستان یک کبوتر که همراه با مردم غزه سرنوشتی پر از درد و غم را تجربه کرد ولی همچنان به مقاومت ادامه می‌دهد. امیدوارم شما هم مثل من، همیشه امید خودتان را حفظ کنید، حتی در سخت‌ترین لحظات.