**عنوان: بانوی همدان**
**ژانر: حماسی _ تاریخی**
**خلاصه داستان:**
*بانوی هَمْدان*، داستان حماسی و تاریخی زندگی سوده بنت عماره، بانوی شجاع قبیلهی هَمْدان است که برای دفاع از مردمش و برقراری عدالت، در برابر ظلم حکومت معاویه ایستادگی میکند. او که از پیروان وفادار امام علی (ع) و عاشق عدالت و حقجویی است، در سفری پرخطر به شام میرود تا از ستم کارگزار معاویه بر قبیلهاش شکایت کند. سفر سوده، سفری است که از یادآوری ارزشهای ولایت و آزادگی لبریز شده و در پایان، پیروزیاش بر معاویه، تجسمی از استقامت و ارادت او به ولایت میشود.
—
### پرده اول: آغاز ظلم و بحران در هَمْدان
فیلم با نمایی از زندگی ساده و آرام مردم قبیلهی هَمْدان آغاز میشود، در دورانی که تحت حمایت و عدالت حضرت علی (ع) زندگی میکردند. آرامش اما دوام نمیآورد؛ با شهادت حضرت علی (ع) و به قدرت رسیدن معاویه، ظلم و بیعدالتی در سرزمینهای اسلامی فراگیر میشود. بسر بن ارطات، کارگزار معاویه در هَمْدان، به ظلم و استبداد بر مردم میپردازد، اموالشان را غارت میکند و مردان قبیله را به قتل میرساند. وحشت و ناامیدی در میان مردم موج میزند و شرایط بحرانی شده است. در این میان، سوده بنت عماره، بانویی که به شجاعت و پایمردی در قبیله مشهور است، تصمیم میگیرد که باید دست به اقدامی بزند.
### پرده دوم: تصمیم شجاعانه و سفر به شام
در جلسهای که بزرگان قبیله به صورت مخفیانه برگزار میکنند، سوده تصمیم جسورانهای میگیرد: او باید نزد معاویه برود و از ظلم کارگزارش شکایت کند. همه میدانند این سفر پر از خطر است و ممکن است جان سوده را به خطر بیندازد، اما او با اطمینان میگوید که تنها راه بازگرداندن عدالت و حفظ قبیله، این است که حق را از دشمن بخواهد.
سفر سوده آغاز میشود. راحیل، کنیز نوجوان سوده، او را همراهی میکند. در این مسیر طولانی و پرمشقت، او با یادآوری خاطراتی از حضرت علی (ع) که مظهر عدالت و مهربانی بود، ارادهاش را تقویت میکند. فیلم با فلاشبکهایی به زمانی بازمیگردد که سوده نزد امام علی (ع) شکایت برده و امام بدون توجه به مقام و قدرت خود، با احترام و محبت به دادخواهی او رسیدگی کرده است.
در یکی از این فلاشبکها، سوده یادآور میشود که حضرت علی (ع) حتی برای رسیدگی به درخواست او نماز خود را به تأخیر انداخت و با چشمانی پر از اشک نامهای ساده و سرگشاده نوشت و او را بهدست خودش فرستاد تا عدالت را برپا کند. این خاطرات، سوده را بیشتر مصمم میکند که از موضع خود در برابر معاویه کوتاه نیاید.
### پرده سوم: مواجهه با معاویه
پس از روزها سفر، سوده به شام میرسد و در قصر معاویه حضور مییابد. معاویه ابتدا با نگاهی تحقیرآمیز از او استقبال میکند و به خوبی اشعار حماسی سوده در جنگ صفین را به خاطر دارد.
معاویه که از جسارت حضور زنی از حامیان علی (ع) در دربارش هم شگفتزده و هم آزردهخاطر شده، با طعنه میپرسد: «تو همان نبودی که در صفین اشعاری سرودی که سپاه علی را به جنگیدن علیه من برانگیخت؟» سپس اشعار حماسی سوده را، که هنوز در خاطرش مانده، از سر استهزا بازگو میکند و در پایان، با نگاهی کنایهآمیز میگوید: «حال، برای چه آمدهای؟ چه میخواهی؟»
سوده با آرامش پاسخ میدهد: «گذشتهها گذشت.» اما معاویه اصرار میکند که درباره تشویق برادرش به جنگ با سپاه شام سخن بگوید. سوده که خونسردی خود را حفظ کرده، سرانجام میگوید: «آری، راست میگویی. به راستی که موضعگیری و شجاعت برادرم و منزلت او هرگز فراموش نخواهد شد.»
معاویه که از این صراحت شگفتزده شده، میکوشد با تهدید به مرگ و تطمیع، سوده را از موضعش عقب براند، اما سوده با شجاعت و استواری پاسخ او را میدهد. در یکی از صحنههای اوج داستان، معاویه از او درباره دلیل حمایت از حضرت علی (ع) و خاندان او میپرسد. سوده به آرامی میگوید که علی (ع) تنها کسی بود که عدالت را نه تنها در حرف بلکه در عمل معنا کرد و این عدالت را در تمام جوانب زندگی به کار گرفت.
برای بیان عمق احترامش به حضرت علی (ع)، سوده در مقابل معاویه شعری را میخواند که در مدح امام علی (ع) سروده شده و از دفن شدن عدالت با دفن او سخن میگوید. شعر اصلی که سوده در این صحنه به زبان میآورد، به شرح زیر است:
“صَلَّى الإلهُ عَلى روحٍ تَضَمَّنَهُ
قَبرٌ، فأصبَحَ فيهِ العَدلُ مَدفونَا”
“قَد حالَفَ الحَقَّ لا يَبغِي بِهِ بَدَلًا
فَصارَ بِالحَقِّ و الإِيمَانِ مَقرونَا”
ترجمهی این اشعار چنین است: «درود خدا بر آن روح پاکی که وقتی در زیر خاک پنهان شد، عدالت نیز با او مدفون گردید. او با حق همپیمان شد و هرگز آن را به چیزی نمیفروخت، بلکه همواره با حقیقت و ایمان همراه بود.»
معاویه، که از این سخنان به خشم آمده، سوده را به مرگ تهدید میکند. اما سوده با آرامش و استواری، در چشمان او نگاه میکند و میگوید: «اگر عدالت تو را به خشم میآورد، بدان که ما به همین عدالت قسم خوردهایم.»
### پرده چهارم: چرخش در تصمیم معاویه
سخنان سوده تأثیر عمیقی بر معاویه میگذارد و او که از ارادهی استوار این زن متعجب شده است، تصمیم میگیرد به ظاهر برای حفظ وجههی خود در برابر حاضران، دستور دهد تا بسر بن ارطات، کارگزارش، از ستم به مردم هَمْدان دست بردارد و اموالشان را بازگرداند. اما این دستور را تنها محدود به سوده و خانوادهاش اعلام میکند.
سوده، با جسارتی تحسینبرانگیز، با صدایی بلند میگوید: «آیا عدالت تنها برای من است یا باید شامل تمام مردم هَمْدان شود؟» معاویه که از این سخن جسورانه به خشم آمده، میگوید که این خواسته تنها مخصوص اوست. سوده در برابر او میایستد و میگوید: «اگر عدالت برای همه نیست، من از درخواست خود صرف نظر میکنم.»
معاویه که نمیخواهد در میان اطرافیانش به ضعف و ستمگری متهم شود، ناچار میشود دستور دهد نامهای بنویسند که حقوق تمام مردم هَمْدان را شامل شود و اموالشان به آنها بازگردد.
### پرده پنجم: بازگشت پیروزمندانه و روایت غدیر
سوده با پیروزی به سمت هَمْدان بازمیگردد و در راه بازگشت، راحیل که از این پیروزی بسیار شادمان است، با هیجان میگوید: «بانوی من، با این همه تهدید چگونه توانستید این طور شجاعانه با معاویه صحبت کنید؟»
سوده لبخندی میزند و به او نگاه میکند. او با لحنی سرشار از احترام و عشق به ولایت میگوید: «این سربلندی از ولایت امیرالمؤمنین است. تو یادت نیست، در روز غدیر یکی از بزرگان هَمْدان در کنار پیامبر (ص) حضور داشت. آن روز، پیامبر (ص) فرمودند: این پیام را حاضران به غائبان برسانند. و او نیز به محض بازگشت، پیام ولایت امیرالمؤمنین را به هَمْدان رساند و نور ولایت در دل ما ریشه گرفت و ما را در دو دنیا سربلند کرد.»
کنیز با شوق میگوید: «همین عشق بود که شما را در صفین به پشتیبانی از
امیرالمؤمنین (ع) واداشت. شما جانتان را برای او در طبق اخلاص گذاشتید.»
سوده نگاهی عمیق به او میاندازد و میگوید: «اما بدان که در میان کسانی که پیام غدیر را شنیدند، زنی بود بیهمتا. حمایت ما در صفین هیچ است در برابر ایستادگی و ایثار او. او پیام غدیر را نه فقط در خطبههایش، که خانه به خانه و حتی تا پای جان زنده نگه داشت، در پایان نیز در راه به شهادت رسید. او کسی بود که در برابر بزرگترین دشمنان حق ایستاد و پرچم ولایت را بالا برد. اگر او را دیده بودی میدانستی که شجاعت به واقع چه معنایی دارد.»
راحیل با حیرت میپرسد: «او که بود؟ مزارش کجاست؟ چرا تا به حال مرا با خود بر سر مزارش نبردهاید؟»
سوده به دوردست خیره میشود و با احترام عمیق میگوید: «آن زن فاطمه (س) بود؛ بانویی که پیام غدیر را نه تنها با گفتار بلکه با ایثار و وصیتش برای همیشه زنده نگه داشت. او خواست که قبرش پنهان بماند، تا تاریخ بداند حق از آن چه کسانی بود و چه کسانی آن را پایمال کردند. این چند بیتی که امروز در برابر معاویه خواندم کجا، و آن ایثار کجا؟»
**پایان**
فیلم با صحنهای از جادهی بیانتهایی که سوده و راحیل در آن محو میشوند به پایان میرسد؛ جادهای که نماد پیروی از عدالت و ولایت است و گواهی بر استقامت کسانی است که برای حق میایستند و از هیچ ظلمی هراس ندارند.